جدول جو
جدول جو

معنی ناخن رساندن - جستجوی لغت در جدول جو

ناخن رساندن
(صَ / صِ شُ دَ)
ناخن زدن. ناخن خلانیدن. خراشیدن:
حسن بر ساز محبت چو رساند ناخن
ناله ساز است، چه از نقره چه از آهن تار.
درویش واله هروی (از آنندراج).
خونابۀ دل آتش یاقوت گداز است
مگذار به این آبله ناخن برسانیم.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ جَ دَ)
نان دادن. باذل و بخشنده و پهلودار بودن. بدیگران کمک کردن. به معاش اطرافیان مدد رساندن. عمل نان رسان
لغت نامه دهخدا
(رَنُ / نِ / نَ دَ)
و ناخن پریدن، کف پای زدن و چوب زدن که ناخن از آن خود بخود میپرد. (بهارعجم) (آنندراج) :
تا صبا ناخن گل را نپرانده ست به خار
بر دل تنگ خود از خاک دری بگشایند.
صائب (از آنندراج).
زحمت خود می دهد هر کس دل آزاری کند
چوب گل ما میخوریم و ناخن او می پرد.
محمدقلی سلیم (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا